رفتن یا نرفتن؟

ساخت وبلاگ
بسم ا... الرحمن الرحیم + هنوز هیچ خبری از هیچ مقاله دیگری نشده. یادتان هست که گفته بودم زمان انتظار را می ترسم به بطالت بگذرانم؟  برعکس رفتار کردم. اضطراب شدید دارم. مقاله با حبیب خیلی کار دارد و او هم رمقی برای اینکه با من انرژی بگذارد ندارد. مساله خانه و ... خیلی بغرنج شده. (اگر درست نوشته باشم) اضطراب شدیدم تبدیل شده به وسواس در کارهای خانه! عین یک زن خانه دار تمام عیار دارم میشورم و می سابم! منی که هیچ وقت عمقی خانه تکانی نکرده بودم، دارم چنان گوشه ها را میسابم که خودم هم مانده ام! مثلاً فیلتر ماشین لباسشویی بعد از 4 سال برای اولین بار تمیز شد!  خانه دارد کم کمک برق می زند و شاید این تنها تلاشی است که نتیجه اش ملموس است. برق زدن ها لبخند به لبم می آورد.  امیدوارم کم کم با دیدن نظم امور منزل، ذهنم هم نظم پیدا کند و از این آشفتگی و اضطراب بیرون بیاید. باید تا ترم جدید شروع نشده بروم سراغ مقاله.  + از تیم تحقیقاتی ام صدای کمک کمک بلند است و من هنوز در تردید برای ادامه دادن هستم. قبلاً در حاشیه به ریاست مرکز گفتم گله هایم را و به شوخی گفتم جلوی ضرر را هر وقت بگیرم باز هم منفعت است و من دیگر همکاری نمی کنم. که جا خورد و هندوانه زیر بغلم گذاشت که ما روی حساب تو اینکار را کردیم. (البته خیلی هندوانه هم نیست. تخصصش را ندارند) و من مطالباتم را گفتم. قول داد درستش می کند ولی قول هایش قول رفتن یا نرفتن؟...
ما را در سایت رفتن یا نرفتن؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6mahboobehabibf بازدید : 161 تاريخ : شنبه 30 دی 1396 ساعت: 2:42

دختر نازنینم این روزها در یادگیری یک جهش بزرگ داشته ای. این ها را بیش از سه هفته است که میخواهم بنویسم و نشده. دیگر هر چیزی را با یکبار تکرار میتوانی بگویی. هر کلمه ای. گرچه برخی حروف را نمی توانی مثل خ و غ و .. و جایگزین های بامزه خودت را میگذاری. مثلاً خیس می شود هیس! و ... اول با جملات دو کلمه ای شروع کردی و الان تا سه کلمه هم یک جمله ات می رسد. بعضی وقتها خیلی غافلگیرمان میکنی و از شدت ذوق می خواهیم حسابی بچلونیمت و تو قاه قاه بخندی و رنگ و شادی بریزی به زندگی مان. اسم دایی ها را می گویی. عمه ها را اسم عمه بزرگ را میگویی ولی منظورت عمه کوچک است که دو تا نی نی هم بازی تو دارد. دیشب رفتیم خانه عمویم بعد عمل چشمش بهش سر بزنیم و تو اسم همه را یاد گرفتی و چه قندی در دل من آب می کردی. با همه خوب گرم می گرفتی. البته اگر دو دقیقه اول دیدن هر کس را فاکتور بگیریم که در می روی! سلام کردنت همه را ذوق زده می کند چون دستت را هم بالا می آوری و سلام می کنی.  اوضاع روحی مادرم به خاطر تو خیلی خیلی بهتر است. حتی مدتها بود دارو نخورده بود و مشکلی هم نداشت. چند وقت اخیر هم اگر زلزله در محل کار دایی بزرگه نیامده بود و نگرانی های مادرم را بابت راه دور بودنش و تنها بودنش و کار درست و حسابی نداشتنش تشدید نکرده بود نیازی پیدا نمی کرد. اما باز به خاطر تو زود خوب شد.  از تو ممنونم به خاطر بودنت که این روز رفتن یا نرفتن؟...
ما را در سایت رفتن یا نرفتن؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6mahboobehabibf بازدید : 144 تاريخ : شنبه 30 دی 1396 ساعت: 2:42

بسم ا... شاعری که نمی شناسمش می گوید: من اگر شاد نباشم، چه کنم؟ از غم آزاد نباشم، چه کنم؟ خانه ی دل که خراب است از عشق اگر آباد نباشم، چه کنم؟ راست می گوید.  مثل حال حالای من که اگر امیدوار نباشم، چه میتوانم بکنم؟ چه میتوان کرد غیر از صبر و امید و تلاش و تلاش و تلاش و توکل و توکل و توکل گیرم که لیست کارهایی که اجباراً بایست انجام بدهم و جزء مهم ها و ضروری ها هستند، هر روز در ToDo List ام بشود حداقل 5 مورد و آن وقت انجام دادن هر یک موردش 24 ساعت از من وقت بگیرد!! امروز میگویم: طوری نیست. باشد 24 ساعت از برنامه عقب تر افتادم. ان شاء الله روزی درست می شود. روزی پاسخ این تلاشها دیده خواهد شد امید نداشتن و دست از تلاش برداشتن مهلت ترین ضربه ای است که میتوانم به خودم بزنم. هنوز خرده عقلم را از دست نداده ام داده ام؟ رفتن یا نرفتن؟...
ما را در سایت رفتن یا نرفتن؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6mahboobehabibf بازدید : 166 تاريخ : شنبه 30 دی 1396 ساعت: 2:42

پیرمردی اسبی داشت و با آن اسب زمینش را شخم میزد . روزی آن اسب از دست پیرمرد فرار کرد و در صحرا گم شد .   همسایگان برای ابراز همدردی با پیرمرد ، به نزد او آمدند و گفتند : عجب بد شانسی ای آوردی . پیرمرد جواب داد : " بد شانسی ؟ خوش شانسی ؟ کسی چه میداند ؟" چندی بعد اسب پیرمرد به همراه چند اسب وحشی دیگر به خانه ی پیرمرد بازگشت . اینبار همسایگان با خوشحالی به او گفتند : "عجب خوش شانسی آوردی !" اما پیرمرد جواب داد : " خوش شانسی ؟ بد شانسی ؟ کسی چه میداند ؟ "   بعد از مدتی پسر جوان پیرمرد در حالی که سعی میکرد یکی از آن اسبهای وحشی را رام کند از روی اسب به زمین خورد و پایش شکست . باز همسایگان گفتند : " عجب بد شانسی آوردی ؟ " و اینبار هم پیرمرد جواب داد : " بد شانسی ؟ خوش شانسی ؟ کسی چه میداند ؟ " در همان هنگام ، ماموران حکومتی به روستا آمدند . آنها برای ارتش به سربازهای جوان احتیاج داشتند . از این رو هرچه جوان در روستا بود را برای سربازی با خود بردند ، اما وقتی دیدند که پسر پیرمرد پایش شکسته است و نمیتواند راه برود ، از بردن او منصرف شدند .   "خوش شانسی ؟ بد شانسی ؟ کسی چـــه میداند ؟" هر حادثه ای که در زندگی ما روی میدهد ، دو روی دارد . یک روی خوب و یک روی بد . هیچ اتفاقی خوب مطلق و یا بد مطلق نیست .  بهتر است همیشه این دو را در کنار هم ببینیم . زندگی سرشار از حوادث است . پ.ن: این داستان رفتن یا نرفتن؟...
ما را در سایت رفتن یا نرفتن؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6mahboobehabibf بازدید : 152 تاريخ : چهارشنبه 20 دی 1396 ساعت: 1:52

بسم ا... میخواهم از آن کار پژوهشی کنار بکشم به دلیل هزاران مشکلی که در این کار هست و در بخش مدیریت اش بیش از حد به من فشار روحی وارد می کند. قصه های پرغصه زیاد دارد... هیچ کدام هم بحث فنی نیستند البته. یعنی از سختی فنی ماجرا نیست  تنها دلیل ادامه دادن می تواند یکی درآمد این کار باشد و دیگری اینکه بیرون کشیدن خود از این داستان بی هزینه نیست و اینکه دارد به سمت راهی میرود که در تخصص من نیست و همین طور در تخصص بقیه!.. بعدها میگویم چه هزینه هایی به من متحمل خواهد شد از جانب سایرین و به راحتی نیست این بیرون کشیدن.  این روزها دارم دو دوتا می کنم ولی هیچ جوره جواب چهارتا نیست نه  رفتن به راحتی و بدون مشکل تراشی سایرین است  نه با ماندن می توانم خودم را از گزند آسیب ها نجات بدهم این روزها فقط دعا می کنم که خدا کمکم کند.  و راه را نشانم دهد. بیشتر در جهت اینکه راهی بیابم تا مشکلات رفتن را کمتر و هموار کند. با کمتر شدن درآمد می شود ساخت. پول دلیل اصلی برای ماندنم نیست، اگر بمانم.. مشکل بقیه چیزهاست و اینکه واقعاً دلم میخواهد زندگی کنم.... رفتن یا نرفتن؟...
ما را در سایت رفتن یا نرفتن؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6mahboobehabibf بازدید : 165 تاريخ : چهارشنبه 20 دی 1396 ساعت: 1:52

باز هم زلزله زدگان کشور




چرا با وجود خبرهایی از کمک های میلیاردی هزاران نهاد و افراد سرشناس و ... هنوز وضع این است؟



تا برگشتن اوضاع به حال عادی 

فراموش شان نکنیم.

...



رفتن یا نرفتن؟...
ما را در سایت رفتن یا نرفتن؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6mahboobehabibf بازدید : 142 تاريخ : چهارشنبه 20 دی 1396 ساعت: 1:52

بسم ا... محبوب دیگه وقتش رسید که یه حرکت جدی در ارتباط با خانواده همسر بکنی، هر چند به دعوا و قطع روابط منجر بشه! اینطوری استخوان لای زخم گذاشتن و مدارا کردن با رفتارهای این جماعت روز به روز اوضاع رو بدتر میکنه. متاسفانه حبیب منفعل تر از اونیه که بتونه این وضع رو مدیریت کنه.  پ.ن1: متاسفانه با وجود فاصله گرفتن از خانواده همسر،  به خاطر اینکه حبیب خودش رو سوپراستار خانواده اش تصور میکنه و رفتارها و حرفهای گوش دراز کن مادر حبیب هم منجر به این مساله شده،  و صد البته به خاطر نداشتن انصاف و ذره ای مروت، خانواده حبیب ازش خواستن که ما خونه نساخته مون رو بدیم به طلبکار برادرشوهر!!  و حبیب ساکته! و نظر به سابقه ای که داره در این امور، با قطره اشکی از جانب مادرش کل زندگی مون رو بهشون می بخشه! این درحالی هست که اونها واقعاً تمکن مالی برای پرداخت بدهی برادرشوهر رو دارن بیشترش رو هم دارن ولی نمی خوان! متاسفانه طمع و راحت طلبی دنیا باعث میشه نخوان واحدی از خودشون رو بفروشن به این بهانه که تفکیک نمیشه! خوب کل ساختمون سه واحده رو بفروشین برین جای دیگه ساکن شین و با پول دو تا واحدی که دارین بدهی رو بدین! حتما باید از مال ما هزینه کنین (تا حالا هم همیشه همینطور بوده شیوه حل مسائل شون) انقدر بی انصاف .... گفتن نداره که کل دیروز رو مریض شدم! جزئیات زیاد داره این چیزها که اگه بخوام بگم باز به حال دیر رفتن یا نرفتن؟...
ما را در سایت رفتن یا نرفتن؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6mahboobehabibf بازدید : 165 تاريخ : چهارشنبه 20 دی 1396 ساعت: 1:52

نامه ای به دخترم دخترک دلبندم. همه آرزوها و امید من میدانی که مادر، ما برای آینده تو خیلی داریم تلاش می کنیم اگر روزی خواستی در رفاه زندگی کنی، دخترم بیا و این نامه مرا به خودت بخوان. بیا و بلند بلند برای من و پدرت هم بخوان که این روزهای درد را هیچ وقت یادمان نرود. این روزها دخترم، در این مملکت گوشت کیلویی بالای 700 هزار تومان پیدا می شود که مشتری هم دارد. مرفهان بی دردی که برایشان مهم است برای گاوها موسیقی ملایم پخش شده باشد و غذایشان چه و چه باشد در حالی که یک کارگر با حقوق 1200 تومانی اش نمی داند بعد که اجازه خانه بدهد و خرجهای معمول آب و برق و .. چطور به نیازهای اولیه بچه هایش برسد.  بیکارها که جای خود این روزها قسمتی از مردم بر سر تفاخر در داشتن و داشتن و داشتن، شبکه های اجتماعی مثل اینستا را پر کرده اند. هر روز عکسهایی از سفرهایشان به ینگه دنیا و خوردن غذاهایی گران در ظرفهایی هر روز به یک شکل  و هر روز تغییر دکوراسیون و تفاخر بر داشتن بیشتر و خاص تر... این روزها حتی دیجی کالا هم برای سگهای مرفهین بی درد لباس و کلاه و .. عرضه می کند. یکی اش را تصادفی دیدم. 70 هزار تومان! لوسیون گوش سگ ۴۰ هزار تومان!! این روزها بی دردها برای سگهایشان لباس می خرند و بادردها، غصه مردم کرمانشاه را می خورند که سرماست و هنوز سقفی بالای سرشان نیست! این روزها، مدام خبر از سرقتهای میلیاردی از بیت الم رفتن یا نرفتن؟...
ما را در سایت رفتن یا نرفتن؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6mahboobehabibf بازدید : 134 تاريخ : چهارشنبه 20 دی 1396 ساعت: 1:52